×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دل خسته

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک ...

× گفتی كه به احترام دل، باران باش باران شدم و به روی گل باريدم گفتی كه ببوس روی نيلوفر را از عشق تو گونه های او بوسيدم گفتی كه ستاره شو،دلی روشن كن من هم چو گل ستاره ها تابيدم گفتی كه برای باغ دل،پيچك باش بر ياسمن نگاه تو پيچيدم گفتی كه برای لحظه ای دريا شو دريا شدم و ترا به ساحل ديدم گفتی كه بيا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوريت ناليدم گفتی كه شكوفه كن به فصل پاييز گل دادم و با تَرَنّمت روييدم گفتی كه بيا و از وفايت بگذر از لهجۀ بی وفاييت رنجيدم گفتم كه بهانه ات برايم كافيست معنای لطيف عشق را فهمیدم
×

آدرس وبلاگ من

bahari.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/bahari6071

استعفاء

 استعفاء 

روزها از پس هم می گذرند وهر روز در این فکر راه می روی که  

    می توان؟!     می شود؟! امکان پذیر است؟!

روزهای یا "همه چیز" یا "هیچ چیز" . . .

بودن و نبودن آدمها برایت تراژدی تکراری شده است! هستند؟خب

باشند! نیستند؟! خب نباشند!

به کجا خواهیم رسید؟!اصلاً به دنبال رسیدنیم؟!

با این همه پوچی و با این همه روابط سطحی و خنده دار، جالب

اینجاست که به ذره ذره دقایق این دنیای فانی چنگ می زنیم!

اصلاً شاید ما آدمها با هم اختلاف نداریم، فقط مختلفیم!

شاید از اشتباه اول نباید ترسید، باید نگران دومیش بود!

شاید بشه بخشید اما نشه فراموش نکرد...

شایدم بشه مثله طلوع خورشید از نو شروع کرد و شروع شد...

اما ای کاش طلـوع خورشیـد فقط یکبـار در طول عمـر آدم بود، اونوقت

 قشنـگ تر بود! اینکه فقـط یکبـار می دیدیش نه هر روز...نه 365 بار در سال!

فکر کنم آدمها قبل از اینکه به دنیا بیان تعداد اشکها و لبخندهاشون تعیین شده . . .

اصلاً می دونستی وقتی یه کبوتر شروع به معاشرت با کلاغها میکنه

پرهاش سفید میمونه، ولی قلبش سیاه میشه؟!حواست به خودت   

هست؟!

می دونستی هیچوقت نمی‌تونیم با مشت گره‌ کرده دست کسی رو به

گرمی فشار بدیم؟!

 شاید آنروز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد، خبری

 از دل پر درد گل یاس نداشت! باید این جور نوشت: هرگلی هم باشی،

 چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبار است................

بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفاء می دم و مسئولیتهای یک

کودک 7 ساله را قبول می کنم! میخوام برم به یه ساندویچ فروشی و

 فکر کنم اونجا یه رستوران پنج ستارست!میخوام به گذشته برگردم،

 وقتی همه چیز ساده بود...وقتی داشتم رنگها را...جدول ضرب را و

شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دونستم که چه چیزهایی

رو نمی دونم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم...میخوام فکر کنم که دنیا

 چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند. میخوام به نیروی لبخند

 ایمان داشته باشم، به عدالت...به چشمها را باید شست جور دیگر باید

 دید...و زین پس همه پیچیدگیهای این دنیای فانی مال کسانیکه بدان

 محتاجند. من رسماً از بزرگسالی استعفاء می دهم...!

تغییر می کنم تا تاثیر کنم !  عادت می کنم دیگه به چیزی عادت نکنم !

 

باور می کنم که شنا کردن در جهت جریان آب، از عهده ماهی مرده هم

بر می یاد...!

پيچ جاده، آخر راه نيست مگر اينكه تو نپيچی!

 

یا حق...

یکشنبه 26 مهر 1388 - 11:14:52 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 3 مرداد 1390   3:54:20 PM

دست مریزاد. همه مطالبهاتو خوندم و فقط مستونم همینو بگم  عالــــــــــــــــــــــــی بود

با اچازه شما مطالبت را واسه آرشیو شخصی هودم کپی کردم خسته نباشی